خرید
بازیگر
/post-17یه وقتایی کلی تشابه میتونی برای زندگی کردن پیدا کنی.کلمه بازیگر میتونه این جذابیت بده .آخه برای کسب درآمد باید نقش ایفا کنی .این نقش از اون جایی شروع شد که تازه نامزد کرده بودیم .بعد از فراغت تعطیلی شغل قبلی باید دنبال آرزوهات اسب زین میکردی .تا اینکه بازیگردانی این فروشگاه اینترنتی که وان تیک کالا نام نهاده شد شروع شد.حالا میپرسی چطور اما انگار تمام کائنات مثه همیشه دنبال هدف آینده شروع بحرکت کردن .فراز و نشیب ها شروع شد .وارد یه شرکت پخش آرایشی و بهداشتی شدم.یه راننده پیکان وانت خوش رکاب .که بعدها فهمیدم استارت اونا هم از این خودرو شروع شده بود.یه ماه گذشت اصن تازه داشتم خیابانها و مسیر پخش یاد میگرفتم.که داشت از این کار خوشم میآمد .یه شرکت با بیشترین اعضا خانوادگی انگار با خودی ها داشتی کار میکردی .شب عید شده بود و شرکت به دوتا مامور پخش احتیاج داشت لحظه این بود که خودت رو ثابت کنی .منم آدم دست و پا چلفتی نبودم از پس کار بخوبی براومدم .و بعد از تعطیلات نوروز بود که جا واسه من آماده شد با خداحافظی سراکیپ پخش من نفر اول بودم و برای من دنبال یه راننده درهای پیشرفت باز شد یه پله ارتقا .چند سالی سروکله زدن با فروشگاه سطح شهر و بازار و کوچه مروی،مسجد نور،و بازار رضا فقط داشتم دوست های زیادی پیدا میکردم و اعتماد تند و تند کیسه ها دست مشتریها شرکت میرسید .منم احساس قدرت ولی بیشتر به رفتار مدیریتی دقت میکردم آخه کاینات منو به این هدف باید سوق میدادن اما اونجا عاقبت همین بود پورسانت اضافه بشه و بجای مسئول پخش اسم پیمانکار نصیبم شد.لحظات شگفت آوری بود آخه روز اول قرار بود یه آبدارچی بشم .حالا پنج سالی میگذشت ومن وانت پیکان خریدم وشدم پیمانکار پخش .یه سال و خورده ای دست وپا زدم .حالا نوبت بلند پروازی بود آخه ویزیتوری و بازاریابی دیده بودم .پخش که بهترین شدم .و ایده شروع برای خودم تو سرم گذاشتم .و یه شغل جدید پس انداز زیادی نداشتم .اینجا بود با پخش پلاست استارت با وانت پیکان خودم زدم .امروز داشتم فکر میکردم چهارسال گذشت ومن صاحب یه فروشگاه اینترنتی بنام وان تیک کالا شدم.با کلی دقدقه آخه مشتری ها تازه به تلفن زدن و پیام دادن عادت داده بودم .اما از این به بعد یه صحنه جدید باید اشناشون بکنم.اولین فروشگاه رسمی در سطح اسلامشهر واوان کلید خورد.من بازیگر نقش اول مرد اون .